شعر
من به تو محتاجم و تو انگار كه ميفهمي مرا من به تو دل دادم و همين قلب يخي.. با تو دانست كه بايد انگار بشناسد دنيا را حال كه اين قلب يخي ارام گرفت.. ميروي از پيشم.. و من ان عاشق وابسته ي تو... ميكشم ماتم را در اغوشم.. تو كه رفتي من پس از تو غم را با چشم هايم ديدم او ميخنديد و من تازه از بودن او ترسيدم.. بي تو فرياد ميكشيدم بر سر ثانيه ها.. كه چرا نمي رويد؟؟؟ اين همه دوري را با خود ببريد.. باز عمر مرا تمديد كنيد.. لحظه ي ديدار را نزديك كنيد...
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |